گروه اندیشه: از جمله موضوعاتی که فراوان در صفحات شمارههای مجله «المنار» مجال نشر یافت، پژوهشهایی مرتبط با «سنت» و چگونگی نقل و انتقال آن به عصرها و نسلها و جایگاه آن در کنار آموزههای قرآنی است. به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، حجتالاسلام و المسلمین محمدعلی مهدویراد در یادداشتی با عنوان «رویکرد محمد رشید رضا به سنت» به معرفی و بررسی کتابی با عنوان آراء محمد رشید رضا فی قضایا السنة النبویة من خلال مجلة المنار پرداخته که در سال ۱۴۳۴ در ریاض به چاپ رسیده است. این یادداشت را در ادامه میخوانید. سیدمحمد رشید رضا حسینی از متفکران، مصلحان و عالمان بزرگ قرن چهاردهم هجری است که در جریانهای فکری روزگار خود و پس از خود، از طریق آثار بسیار مهمی که رقم زد، نقش گستردهای بر جای نهاد. رشید رضا ریشه در اشراف حجاز دارد که نیای او ابتدا به عراق آنگاه شام رفتهاند. رشید رضا به انتسابش به اهلبیت میبالید و در نگاشتههایش، مکرر عبارتهای «جدنا الحسین» (= المنار، ج ۱۵/ ۷۸) و جدنا المرتضی (= المنار، ج ۱۳/ ۱۳۲) را به کار میبرد. او در سال ۱۲۸۲ق به دنیا آمد و در سال ۱۳۵۴ زندگی را بدرود گفت. رشید رضا با بنیاد نهادن مجله «المنار»[۱] و نشر آن در تمام اقالیم قبله و حتی جوامع علمی فراتر از جهان اسلام نقش شگرفی را بر جای نهاد. از جمله موضوعاتی که فراوان در صفحات شمارههای مجله «المنار» مجال نشر یافت، پژوهشهایی مرتبط با «سنت» و چگونگی نقل و انتقال آن به عصرها و نسلها، برای سنت و جایگاه آن در کنار آموزههای قرآنی است. برای اولین بار در این مجله بود که توفیق صدقی با نگاشتن مقالهای با عنوان «الاسلام هو القرآن وحده» زمینه بحثهای مهمی را به وجود آورد. او به واقع با این مقاله اندیشهای را مطرح کرد که در ادامه راه باورمندانی یافت که با عنوان «القرآنیون» نامبردار شدند. این موضع، کسان بسیاری از عالمان و مفکران جهان اسلام را به واکنش وادار کرد. رشید رضا در تمام این بحثها مشارکت میکرد و در زمینههای مختلف مرتبط با «سنت» موضع میگرفت؛ مواضعی که در درازنای زندگی فکری، تعلیمی و تبلیغی او فرازها و فرودهایی داشته است. کتاب مورد گفتگو، گزارش، تحلیل و برنمودن مواضع مختلف رشید رضا است درباره «سنت» و بر اساس مقالات او در المنار و مطالب مهمی که در ضمن تحریر درسگفتارهای تفسیر استاد و مرادش شیخ محمد عبده و نیز مطالب تفسیری مستقل خودش مطرح کرده است. مؤلف کتاب را در سه فصل که هر فصل مشتمل بر چندین مبحث است سامان دادهاند. فصل مقدماتی کتاب، زندگانی اجتماعی، فکری، سیاسی و اصلاحی رشید رضا را گزارش کرده است. مبحث دوم عهدهدار سخن از مجله «المنار» است و در ضمن آن چرایی و چگونگی شکلگرفتن، حد و حدود نشر آن و مهمترین موضوعاتی که مقالات المنار نشان داده است. فصل اول کتاب به توضیح مفهوم «سنت» پرداخته است و آنگاه «مفهوم سنت و جهت آن را» از دیدگاه رشید رضا برنموده است. فصل دوم ویژۀ گزارش استاد رشید رضا است در برابر موضوع بسیار مهم «کتابت و تدوین حدیث و عدالت راویان» و آنگاه عدالت صحابه و به گونهای مشخص، دیدگاه رشید رضا دربارۀ ابوهریره کعب الاحبار و جایگاه «صححین». در بخش زندگانی رشید رضا، مؤلف از زادگاه، تبار، هجرت به مصر و پیوند با محمد عبده سخن گفته است و تلاشهای اصلاحی رشید رضا را در ابعاد دینی، سیاسی، اجتماعی برنموده است. آنگاه دیدگاههای عالمان است دربارۀ شخصیت رشید رضا و فهرستی از آثار و نگاشتههای وی (ص ۲۱ - ۵۰). در بخش شناسایی «مجله المنار»، هدف از نشر مجله، ابعاد محتوای آن، بیشترین موضوعات مطرحشده در آن و مهمترین کسانی که مقاله نوشتهاند گزارش شده است. مؤلف نشان میدهد که «المنار» درباره تحولات جامعه اسلامی و دگرگونیهای آن حساسیت ویژهای داشته است، اما مهمترین محتوای مجله را بحثهای مرتبط با تفسیر علوم قرآنی، سنت، فقه و فتاوی و دیدگاههای اصلاحی شکل داده است. (ص ۵۳ - ۶۹). پس از بحثهای مقدماتی یادشده، مؤلف به موضوع اصلی کتاب میپردازد و چونان مقدمهای برای برنمودن دیدگاههای رشید رضا درباره سنت و ابعاد آن، از مفهوم سنت در نگاه حدیثپژوهان سخن میگوید. آنگاه با استناد به نگاشتههای صریح رشید رضا نشان میدهد که او بر این باور بوده است که «سنت»، یعنی «افعال رسول الله(ص)» و نه اقوال و تقریرات آن بزرگوار (ص ۷۰ به بعد). سپس کسان بسیاری از متفکران معاصر را یاد میکند که بر این نمط رفتهاند. اما رشید رضا در سالهای پایانی به گواهی برخی از متفکران (= دکتر مصطفی سباعی به نقل از السنه و مکانتها فی التشریح، ص ۱۲۲) و نیز مقالات نشریافته در مجلدات مجله المنار، از این دیدگاه برگشته و به تعمیم «سنت» باور پیدا کرده است. مؤلف در ادامه این بحث به نقد مستندات رشید رضا پرداخته است تا نشان دهد «سنت» به لحاظ لغت و نیز نصوص روایی و فهم صحابه و تابعان و عالمان، اعم از «افعال الرسول» بوده است (ص ۸۱ به بعد). رشید رضا سنت نبوی را به «تشریعی و ارشادی» تقسیم میکند. سنت تشریعی مسائل مرتبط با دین، اعمال عبادی - معنوی و ... است و ارشادی هر آن چیزی است که مرتبط با دنیاست، مانند امور معیشت، زراعت، تجارت و ... . او بر این باور رفته است که نصوص مرتبط با بخش دوم، جزء دین نیست و در آن موارد «رسول الله» بشر است و چونان فرد عادی زندگی میکند. این تقسیمبندی البته پیشینهای کهنتر از رشید رضا دارد، اما اینکه دایره آن تا کجاست؟ به شدت معرکهآرا است. آنچه مؤلف به درستی بر رشید رضا خرده میگیرد، گستردگی دامنه مفهوم «سنت ارشادی» و دیگر مستند آن است که روایتی به لحاظ سند سستبنیان و به لحاظ «فقه الحدیث» مورد گفتگو و اختلاف است. (ص ۱۲۵ - ۱۵۸) مبحث سوم سخن از«سنت محکیه» و طریق و یا طرق وصول آن به نسلها و عصرها است. روشن است که آنچه حاکی از سنت است، غالباً «خبر واحد» است و ما خبر «متواتر» بسیار اندک داریم. از روزگاران بسیار کهن در حد و حدود و حجیت خبر واحد در میان عالمان، اصولیان و متفکران اسلامی در تمام نحلهها سخن بسیار بوده است. جریان نواندیش جهان اهلسنت، غالباً بر «حجیت خبر واحد» خستو نشدهاند و یا دستکم درباره چندیوچونی آن سخن بسیار گفتهاند. رشید رضا به پیروی از استادش عبده، حجیت خبر واحد را نپذیرفته است و با تأکید بر اینکه مفاد خبر واحد، «ظن» است و «ظن= گمان است و نه علم». البته این مسئله بر پایه آموزههای قرآنی و روایی مردود است. مؤلف بر این باور است که رشید رضا اولاً به درستی مفهوم «ظن» را روشن نمیکند. دو دیگر اینکه دقیقاً نشان نمیدهد که این عدم حجیت در مسائل فقهی است یا در تمام ابعاد دین. سوم اینکه سخنان او در این مورد به شدت مضطرب است و جمعبندی آن دشوار (ص ۱۱۱ - ۱۸۸). چنانکه پیشتر یاد کردم حجیت و عدم حجیت خبر واحد از روزگاران کهن در میان اصولیان و محققان معرکهآرا بوده است. مخالفان حجیت خبر واحد بر این نکته تأکید کردهاند که مفاد خبر واحد، «افاده ظن» است و «ظن» بر اساس صریح کلام الله (= لایغنی من الحق شیئا)، اما در برابر چنین باوری، فقیهان از اهل سنت از دیرباز بر این موضوع تأکید کردهاند که «مفاد خبر واحد، ثقه عدل» و «علمآور» است، پس پیروی از آن، پیروی از گمان نیست تا مصداق نهی کلام الله باشد. از جمله محمد بن ادریس شافعی در اثر بسیار مهم و اثرگذار خود الرساله این حجر نوشته است که: شافعی در کتابهای خود تصریح کرده است که خبر واحد افاده علم میکند. (ص ۱۹۷) آمدی[۲] و شوکانی[۳] بهصراحت به احمد بن حنبل نسبت دادهاند که او بر «افاده علم خبر واحد» باور داشته است. از ابوعمر یوسف بن عبدالبر نقل کردهاند که: فی الجمله مفاد خبر وارد را در عقائد حجیت میدانسته است و این باور را از جمله به اجماع اهل سنت مستند میساخته است.[۴] و چنین است اعتقاد ابن حزم در مواردی از آثارش از جمله در «الاحکام فی اصول الاحکام»[۵] مؤلف این موارد و مواضع بسیاری دیگر از آرای اصولیان و عالمان اهل سنت را آورده است تا نشان دهد اینکه رشید رضا حجیت خبر واحد را در موضوعات عقاید نپذیرفته و آن را به عالمان امت نسبت داده است استوار نیست (ص ۲۰۵). اکنون باید اندکی درنگ کرد و به زیرساخت کلام رشید رضا از سر تأمل نگریست تا روشن شود مدعای او چیست؟ به واقع رشید رضا «مفاد خبر واحد را افزون بر گمان (= ظن) نمیداند و چون چنین است، مصداق کلام الهی است که [ان الظن لایغنی من الحق شیئا (یونس/ ۳۶)]. در نگریستن به تمام آنچه رشید رضا درباره خبر واحد آورده است، به گونه مستقیم و یا در نقد و توضیح مقالاتی که به چاپ آنها همت میگماشته است، نشان میدهد که او در تمام عمر و یا دستکم در سیواندی سال که «المنار»را منتشر میکرده است، مواضع پراکنده و بعضاً غیرقابلجمعی داشته است. ابعاد سخن نیز به درستی روشن نیست. او گاه از «خبر واحد» سخن میگوید، بدون هیچ ضمیمهای و گاه از «خبر واحد محفوف به قرائن». گاه از خبر واحد در حوزه مسائل عقیدتی و دیگرگاه از خبر واحد در محدوده فقه، شریعت و ... بالاخره خبر واحدی که نشانگر «قول» معصوم است و یا «قول و فعل». دیگر اینکه او در تحلیل و تفسیر و تبیین «ظن» نیز یکسان سخن نمیراند تا روشن شود اینکه میگوید: خبر واحد مفید ظن است، یعنی چه؟! به هر حال گزارش مؤلف از «مواضع رشید رضا» دقیق است و مستند است به مجلداتی از «مجله المنار» و «تفسیر المنار» و نشانگر تتبع وسیع او در میراث مکتوب رشید رضا. گو اینکه در نقد آراء او یکسر به صواب نیست و گاهی سهلانگاری و سستنگاری در نگاشتهاش هویداست. در فصل دوم مؤلف به موضوع معرکهآرای تدوین حدیث پرداخته است و موضع رشید رضا در مقابل آن. او ابتدا به درستی تصریح میکند که روایات در منابع کهن در کتابت حدیث گونهگون است. احادیثی که نشانگر لزوم کتابت و ثبت و ضبط است و روایاتی که نمایانگر منع کتابت و نشر آن. خطیب بغدادی در تقیید العلم و ابن عبدالبر در کتاب بسیار مهم جامع بیان العلم و فصله این روایات را گزارش کردهاند. آنگاه تصریح میکند که این نصوص در قرن معاصر زمینه بحثهایی را دربارۀ «تدوین حدیث» دامن زد و خاورشناسان بر پایه همین نصوص، به «تشکیک در سنت و گاه در رد و نقد آن» پرداختند. آغازین رگههای بحث درباره «حجت سنت» و پیشتر از آن درباره «کتابت و تدوین» آن، از صفحات مجله «المنار» رشیدرضا آغاز شد. رشید رضا خود نیز موضع «نقد و رد» داشت. او از جمله روشنترین مستندات کتابت، یعنی حدیث عبدالله بن عمر بن عاص را از رسول الله(ص) نقل کرده است: «اکتب فوالذی نفس محمد بیده ما یخرج منه [اشار الی فمه] الا الحق: بنویس، به خداوند محمد سوگند که از اینجا (اشاره به دهان مطهر) جز حق خارج نمیشود.[۶] رشید رضا این حدیث را تضعیف و رد میکند.[۷] مؤلف تمام آنچه را رشید رضا در نقد روایات دلالت کننده بر لزوم و وجوب «کتابت» و یا «اباحه» آن نگاشته است، آورده و در پرتو آگاهیهای سندی و دلالی نقد کرده است و نشان داده است که رشید رضا در این موارد یا از آگاهیهای شایستهای در دانش حدیث برخوردار نیست و یا از آن بهره نمیگیرد [۲۲۰ - ۲۵۶]. آنگاه نوبت میرسد به احادیث منقول از رسول الله(ص) که نمایانگر نهی از کتابت و تدوین حدیث است و گویا خوشایند رشید رضا. به ویژه حدیث «ابوسعید خدری» که به لحاظ وجودش در«صحیح مسلم» گویا استوارترین مستند مخالفان «تدوین» است. رشید رضا از یکسو با انبوهی از احادیث امر به کتابت روبروست و از سوی دیگر با روایات منع که چندان استواری ندارند جز حدیث ابوسعید. از اینرو تلاش میکند به گونهای به «جمع دلالی» دست یازد: ۱. اینکه اذن به کتابت بوده است و به تباهکردن است، یعنی بنویسند و آنگاه تباه کنند! ۲. احادیث نهی ازکتابت احادیث «اذن» را نسخ کرده است که بسیاری از عالمان اهل سنت به عکس وی باور دارند؛ یعنی چون احادیث «اذن» و «اباحه» متأخرند، از جمله حدیث «قلم و دوات»، پس احادیث «امر به کتابت» ناسخ روایات «نهی از کتابند». مؤلف جمع دیگر عالمان از احادیث را میآورد که بدان اشاره کردیم و دیدگاههای رشید رضا را به نقد میکشد و از جمله اشاره میکند به «صحیفه» و «نسخه»های بسیاری که صحابه نگاشته بودند. این موضع مؤلف درباره دیدگاه رشید رضا قابل توجه است. اکنون عالمان اهل سنت برای دفاع از سنت و حجیت آن درباره کتابت حدیث و اثبات آن در قرن اول تلاشهای مهمی به کار بستهاند که تأمل کردنی است. برخی از این کششها و کوششها را در مقامی دیگر نمایاندهام.[۸] در ادامه سخن از عدالت صحابه است و موضع رشید رضا در برابر آن. رشید رضا به درستی عدالت صحابه را به صورت کلی قبول ندارد و عدالت را بر اعم و اغلب صحابه روا میداند و نه همه آنها. از جمله استناد میکند به اعمال بعضی از صحابیان در زندگیشان که درست است و استوار، اما مؤلف بر پایه اعتقاد به «کاخ رفیعپنداری عدالت صحابه» و دفاع نامعقول از استواری آن، دیدگاه رشید رضا را نقد میکند و روشن است که نقدهای وی استوار است [۲۸۲ - ۳۱۴]. رشید رضا تأکید میکند که باور به «عدالت تمام صحابه» افراط است، چنانکه نسبت «فسق» به صحابیان جز بسیاری اندک نیز «تفریط» در حکم است. مؤلف در توضیح و تبیین دیدگاه رشید رضا بحث را میگستراند و با تتبع در دیدگاه عالمان اهل سنت بر این باور میرود که عالمان در «عدالت صحابه» پنج دیدگاه را دارند ۱. عدالت آنان چونان عدالت دیگران قابل بحث و فحص است و به نتیجه تأمل در زندگانی و مواضع آنان هرچه بود خستو میشویم. این دیدگاه را به احمد بن محمد ابوالحسین بغدادی، شهره به «ابن القطان» نسبت دادهاند که از فقیهان بزرگ و بلندآوازه شافعی است. ۲. صحابه همگان عادلاند قبل از «فتنه»، اما کسانی که دستی در فتنه داشتهاند به عدالت آنها نمیشود باور داشت. ۳. همه عادلاند مگر آنانکه به جنگ علیه علی(ع) پرداختهاند. کسانی از معتزله و شیعیان بدین باورند. ۴. عدالت کسانی روشن و شایسته گفتگو نیست که مشهور به همراهی با رسول الله(ص) و ملازمت با آن بزرگوار باشند و نه کسانی که روزگاری اندک با آن سرور بودهاند. این دیدگاه را از پیشینیان به مازری و از متأخران به شیخ محمد عبده نسبت دادهاند. ۵. صحابه یکسر عادلاند و هیچ کس دربارۀ چگونگی زندگانی و مواضع آنان در سمتوسوی نفی عدالت حق سخن ندارد! (ص ۲۹۳ - ۳۰۳) مؤلف از میان استدلالها و قرائن و مستندانی که رشید رضا میآورد، تنها به استناد او به اعمال «بسر بن أرطاة» تکیه میکند که رشید رضا میگوید: چگونه منصفی به عدالت این صحابی باور خواهد داشت با آن همه جنایتی که او مرتکب شد و خونهایی که ریخت. آنگاه میکوشد تا اثبات کند که مورخان و عالمانی از یکسوی در «مصاحبت» از «یسر» تردید کردهاند و از سوی دیگر در اینکه وی چنین کرده باشد که همه تلاشی است بیثمر و مصداقی است از «آب در هاون کوبیدن». در مبحث بعدی سخن از «ابوهریره» است که رشید رضا مقالات عالمان بسیاری را در مجله «المنار» در نقد و رد شخصیت ابوهریره، از جمله مقالات توفیق صدقی را چاپ کرد، اما خود به اعم و اغلب آنها نقد و رد نوشت و بدینگونه طعن بر ابوهریره را برنتابید. رشید رضا دلایل و عللی غالباً ضعیف و توجیهاتی غالباً ناموجه آورده است که کثرت روایات ابوهریره را توجیه کند. مؤلف در این بخش دیدگاه رشید رضا را با ابتهاج نقل میکند و با تعلیق و تحشیه بر آنها مهر تأیید میزند. (۳۲۵ - ۳۳۸) بحث چهارم از فصل دوم، سخن از «کعب الاحبار» است و وهب و منبه و «موضع صحابیان در برابر اسرائیلیات». رشید رضا به «کعب الاحبار» بدبین است. او نمیتواند باور کند که «کعب» از سرصدق ایمان آورده و تلاشهایش برای معارف اسلامی است. شخصیت «کعب الاحبار» از ابعاد مختلف کاویدنی است. هنوز که هنوز است، پژوهشی فرابنیادی و در پرتو اسانید بسیار و طرق فراوان و دادههای تاریخی و ارزیابی اندیشهها و آثار او سامان نیافته است. او در روزگار حاکمیت عمر بن الخطاب اسلام آورده است.[۹] و بسیار مورد توجه خلیفه قرار میگیرد و از مشاوران بسیار نزدیک او میشود تا آنجا که خلیفه از تمامت آنچه به زندگی، دین، آینده و ... مرتبط میشد، از وی سؤال میکرد. او بود که لقب بسیار فهم، «الفاروق» را به عمر بن الخطاب رقم زد.[۱۰] رشید رضا بهشدت به «کعب الاحبار» بدبین است و نمیتواند باور کند که کعب الاحبار از سر صدق ایمان آورده است و برای خدا در نشر اندیشههای پیشین، خود را در میان مسلمانان میپراکنده است. او صریحاً مینویسد: «تردیدی ندارم که کعب دروغ میگوید بل به ایمان او نیز اعتماد و باور ندارم».[۱۱] نیز مینویسد: «... پیشتر با پژوهش نشان دادیم که کعب از «زندیقان» یهود بود. اسلام را فراز آورد و عبادت پیشه کرد تا آنچه میگوید پذیرفته شود و روایات یهودیش در میان مسلمانان تلقی به قبول گردد».[۱۲] موارد یادکرد کعب در مجله المنار و نیز در تفسیر المنار و آنگاه نقد و بررسی رشید رضا درباره آثار و مأثر و میراث کعب، بدانگونه زیاد است که به گفته مؤلف اگر جمع و تدوین شود، کتابی بزرگ را رقم خواهد زد، اما مؤلفان و محدثان از کهنترین روزگاران تلاش کردهاند شخصیت او را از ناهنجاریها بپیرایند و از او چهرهای خدمتگذار به فرهنگ اسلامی معرفی کنند. مؤلف نیز یکسر میکوشد که مواضع و دلایل رشید رضا را تضعیف کند و مألاً شخصیت کعب را استوار بدارد. (ص ۳۵۸ - ۳۶۹) موضع رشید رضا درباره وهب به منبه نیز چونان «کعب الاحبار» است، البته نه به شدت و درشتناکی آنچه درباره کعب آورده است. رشید رضا غالباً وهب را همراه کعب یاد میکند و نقش آنان را در گستراندن اسرائیلیات بیبدیل وصف میکند. او مینویسد: «در تمام خرافات نشر یافته در کتابهای تفسیر و تاریخ در موضوعات خلقت و انبیاء پیشین قیامت، دست این دو پیداست آندو مصداق روشن مثل عربی (فی کل وادٍ اثر من ثعلبتهِ) هستند».[۱۳] مؤلف کتاب بر اساس آنچه بدان پایبند است و اینکه آنچه را پیشینیان بافتهاند را باید استوار دارد، اینجا نیز هر «رطب و یابسی» کنار هم میچیند تا از او عالمی آگاه به کتابهای پیشینیان و روایتگری صدوق برای گسترش دانش رقم زند. (ص۳۶۷ - ۳۷۷) اطلاق عنوان «صحیحین» برای کتابهای حدیثی «بخاری و مسلم» دقیقاً روشن نیست. این دو کتاب حدیثی با همه اهمیتی که در حوزه فرهنگی سنی دارند، در سدههای آغازین پس از تألیف یکجا مورد تأیید نبودند و اسانید آنها یا محتوایشان از سوی عالمان و محدثان مورد نقد قرار میگرفت. هرچه تاریخ بر آنها گذشت، گویا تأکید بر «صحت» آنها بیشتر شد و گاهی عنوان «اصحّ الکتب بعد کتاب الله» بر پیشانی آنها نشست. اکنون چندین دهه است که جریانی در مطالعات حدیثی در جهان اسلام شکل گرفته است که با تأکید بر جایگاه بلندِ «صحاح ششگانه» و از جمله «صحیحین»، محتوا و اسانید روایات آنها را قابل نقد میداند. البانی برای برخی از صحاح (جز صحیحین) «ضعاف» نگاشت. او همین شیوه را در ضمن طرح سترگی در حدیث درباره صحیحین نیز پی گرفت که با مرگش متوقف شد. اکنون کتاب اسماعیل کردی را با عنوان نحو تفعیل قواعد نقد متن الحدیث الشریف، کتاب سامر اسلامبولی را با عنوان تحریر العقل من النقل و کتاب ابن قرناس، الحدیث و القرآن را در پیش رو داریم که بر اساس اصول، قواعد و معیارهایی به نقد محتوایی «صحیحین» پرداختهاند. رشید رضا در روزگاران اخیر پس از کسانی ماننده عبده از پیشروان نقد کتابهای یادشدهاند. در این بخش مؤلف موضع رشید رضا را درباره «صحیحین» گزارش کرده است. مؤلف بر این باور است که رشید رضا در بخشی از نگاشتههایش بهصحت تمام احادیث «صحاح» باور دارد و همه نقدهای منتقدان را قابل مناقشه و رد میداند، اما در نگاشتههایی «صحیحین» را قابل نقد دانسته و گاه اسانید و روایات و دیگر گاه محتوی احادیث را به نقد میکشد. او بر روی هم صدوده روایت را به لحاظ محتوا ناپذیرفتنی تلقی میداند. (۴۱۹ - ۴۵۲) مؤلف تلاش میکند نقدهای رشید رضا را پاسخ گوید و همان بیت الغزل پنداری برخی عالمان اهلسنت که «صحیحین» (اصلح الکتب بعد القرآن هستند) را استوار دارد که تلاشی است سترون و نااستوار. باری بگذاریم و بگذریم و تأکید کنیم که کتاب آقای رمضانی با عنوان «آراء محمد رشید رضا فی قضایا السنه النبویه من خلال مجله المنار - دراسه تحلیلیه نقدیه»، کتابی است خوشخوان با نظم و ترتیبی دقیق، ساختاری درست و مستند به منابع. تمام آنچه را مؤلف به رشید رضا نسبت میدهد، مستند است به نگاشتههای مختلف رشید رضا در المنار. در گزارش نیز هرگز «گزینشگری» نمیکند و همه آنچه در موضوع بحث هست را میآورد و نقد میکند. در نقد هم تلاش میکند از جاده انصاف به دور نرود. مشکل، مبانی، اصول و پیشفرضهایی است که مؤلف بدانها پایبند است و متأسفانه استوار نیستند و گاه تلاشها، «آب در هاون» کوبیدن است. پینوشتها: [۱] . مجله المنار اگر نگوییم اثرگذارترین، قطعاً از جمله معدود نشریات اثرگذار در گستره فرهنگ اسلامی است که شوال ۱۳۵ قمری (۱۸۹۸ م) نشر آن آغاز میشود و تا سال ۱۳۵۹ ادامه مییابد. ابتدا المنار هفتگی بوده است، آنگاه ده روزه میشود و پس از هر ماهی دو شماره و پس از آن ماهنامه و بدین ترتیب تا یکسال پس از مرگ رشید رضا نشر مییابد و پس از آن متوقف میشود. عناوین اصلی «المنار» را عناوین ذیل شکل میداد: تفسیر قرآن/ پژوهشها و بحثها که تمام ابعاد تمدن اسلامی را درمینوردید و غالباً بحثهایی نو و چالش برانگیز را مطرح میکرد. فتاوی، بحثهای مرتبط با تعلیم و تربیت، اخبار و گزارشها و معرفی و نقد آثار. آقای دکتر جوده احمد جوده، استاد دانشکده تبلیغ و دانشگاه الازهر، پژوهشی سامان دادهاند همهسویه و ژرف و پرماده درباره مجله المنار و نقش آن در تفکر اسلامی با عنوان «مجله المنار و اثرها فی قضایا الفکر الاسلامی فی العصر الحدیث» که خواندنی است و دارای آگاهیهای بسیار گسترده. نیز ر.ک به: عمر ریاض؛ «رشید رضا: المنار و سالهای آغازین شکلگیری آن»؛ ترجمه محمدحسین رفیعی؛ مجله آینه پژوهش، سال بیستودوم، شماره ۸۲۹، ص ۷. [۲] . الاحکام، ج ۲، ص ۴۲ - ۴۳. [۳] . ارشاد الفحول، ج ۱، ص ۲۴۷. [۴] . التمهید لما فی الموطا من المعانی و الاسانید، ج ۱، ص ۸. [۵] . ج ۱، ص ۱۰۸. [۶] . مسند احمد بن حنبل، ج ۱۱، ص ۵۲۳ و المستدرک، ج ۱، ص ۱۷۵. [۷] . المنار، ج ۱۰، ص ۷۶۵ - ۷۶۶. [۸] . دانشنامه جهان اسلام، ج ۱۲، مدخل حدیث و تدوین الحدیث عند الشیعه الامامیه، محمدعلی مهدویراد. [۹] . فتح الباری، ج ۸، ص ۲۷۰. [۱۰] . طبقات ابن سعد، ج ۳، ق ۱/ ۱۹۳ و تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۶۷. [۱۱] . المنار، ج ۲۷، ص ۶۹۷. [۱۲] . المنار، ج ۲۸، ص ۷۵۲. [۱۳] . المنار، ج ۲۷، ص ۷۸۳. کتابنامه ابن سعد؛ الطبقات الکبری؛ بیروت: دار صادر، بیتا. الامدی، علی بن محمد؛ الاحکام فی اصول الاحکام؛ تحقیق السید الجمیلی؛ بیروت: دار الکتاب العربی، ۱۴۰۶. شافعی، محمد بن ادریس؛ الرساله؛ تحقیق و شرح احمد محمد شاکر؛ قاهره: شرکة مکتبه و مطبعه مصطفی البابی الحلبی، ۱۳۵۸. شوکانی، محمدعلی؛ ارشاد الفحول الی علم الاصول؛ قاهره، ۱۳۲۷. طبری، جعفر بن محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری (تاریخ الامم و الملوک)؛ تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم؛ بیروت: دار احیاء التراث العربی، بیتا. گروهی از نویسندگان؛ دانشنامه جهان اسلام؛ ج ۱۲، تهران: کتاب مرجع. مهدویراد، محمدعلی؛ تدوین الحدیث عند الشیعة الامامیه مهدویراد، محمدعلی؛ تدوین الحدیث عند الشیعة الامامیه؛ تهران: هستینما، ۱۴۳۱. منبع: مجله آینه پژوهش، ش ۱۴۳ ـ ۱۴۴
نظرات